يک
شبي در راه دوري ، گرگ پيري بر زمين افتاد و مرد ...!!
لاشه
ي گنديده ي آن گرگ را کفتار خورد ...!!
در
دل غار کثيفي پير کفتار ، زمين مرگ را بوسيد و خفت ...
قاصدي
اين ماجرا را با کرکسان زشت گفت ...!!!
جسم
گند آلود کفتار را کرکسان ، غارتگران خوردند ...
لرزه
بر دامان کوه افتاد ...!!!
سنگها
بر روي هم هموار گشت ...
کرکسان
هم جملگي مردند ....!!!
نظرات شما عزیزان:
|